می دانی چرا؟.......
امروزآسمان قلبم به جای آنکه مانند آسمان زندگیم آبی وبی ابر باشد سیاه وپرازدود
بود می دانی چرا؟
امروزدر آن زمانی که فاخته همسایه آوازیاحق را سرداده بود من آواز تنهایی را می خواندم می دانی چرا؟
امروزوقتی که چشم ها به طلوع آ فتاب دوخته شده بودندوبالا آمدن آنرا می دیدند من به غروب خاطرات چشم دوخته بودم می دانی چرا؟
ولی ای پیک پیام آور بدان که در کنج کنج خانه ام در گوشه گوشه قلبم ودر فریاد فریاد سکوت لبانم تورا صدا می زنم
<<ای کاش می دانستی چرا!!>>