وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه میزنه
همه غصه های دنیا توی سینه منه
توی قطره های بارون میشکنه بغض صدام
دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمیخوام
پشت این پنجره میشینم و آواز میخونم
منتظر واسه رسیدنت تو بارون میمونم
زیر بارون انتظارت رنگ تازه ای داره
منم عاشق ترم انگار وقتی بارون میباره
بعضی وقتا که میای سر روی شونم میذاری
تموم غصه ها را از دل من بر میداری
امااین فقت یک خواب خواب پشت پنجره
وقت بیداری بازم غم میشینه تو حنجره
ای پادشه خوبان *** داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد *** وقت است که باز آیی