behi پیغام مدیر : ورود شما را به این وبلاگ خوش آمد عرض می کنم . امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده ی شما قرار گیرد . نکته نظرات خود را برای بهبود وبلاگ مطرح نمایید .
تا در این دهر دیده کردم باز گل غم در دلم شکفت به ناز بر لبم تا که خنده پیدا شد گل او هم به خنده ای وا شد هر چه بر من زمانه می ازود گل غم را از آن نصیبی بود همچو جان در میان سینه نشست رشته عمر ما به هم پیوست چون بهار جوانیم پژمرد گفتم این گل ز غصه خواهد مرد یا دلم را چو روزگار شکستی هست می کنم چون درون سینه نگاه آه از این بخت بد چه بینم آه گل غم مست جلوه خویش است هر نفس تازه روتر از پیش است زندگی تنگنای ماتم بود گل گلزار او همین غم بود او گلی را به سینه من کاشت که بهارش خزان نخواهد داشت